روزی که فکر کردی یکی رو از ته دل دوست داری ولش نکن...
ممکنه دوباره تکرار نشه...
آدم وقتی تو سن و سال توئه فکر میکنه همیشه براش پیش مییاد....
باید ده پونزده سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده...
که حالِت با چیز دیگهای خوب نمیشه...
عشق یعنی حالِت خوب باشه...
فیلم پل چوبی
برای دیدن تنها به چشمانت بسنده نکن
- شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ
تمام خیابان ها را زیر پا گذاشتم،
هیچ جا "سیانور" نداشت!
برگشتم،
لای کتابِ صد سال تنهایی،
آخرین "عکس
وقتی که نام کوچک اورا
در حضور من به زبان می اورند
از کنار هیزمی خاکستر شده
از گذر گاهی جنگلی می گذرم
بادی نرم ونابهنگام می وزد
سبکسرانه بابویی از پاییز
و قلب من
خبرهایی از دور دست ها می شنود
خبر های بد
او زنده است
ونفس می کشد
اما غمی به دل ندارد....
پ.ن شعر: انا اخماتووا
مجموعه عکس اثر جو کاردین
تف به جغرافیای تنهایی
- چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ب.ظ
دروغ میگفتند
کوهها به هم رسیدند
و ما همانطور ماندهایم
پاییزها خودکشی کردند
و ما همانطور ماندهایم
آلبومها کهنه شدند
و ما همانطور...
روزهایی که در ما خوابیدهاند
با هیچ حادثهای بیدار نخواهند شد
ما به همین کلمههای کوتاه عادت کردهایم
به همین "سلام و خداحافظ"
به همین دوری
نزدیک اگر شویم
دنیا به آخر خواهد رسید!
سهیل_خطیب_مهر
پ.ن ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭﻡ ﺍﺑﺮ ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ ﺳﺖ
ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﻓﺼﻞ ﻓﺼﻠﻢ ﻫﺠﻮﻡ ﺁﺑﺎﻥ ﻫﺎﺳﺖ
ﺗﻒ ﺑﻪ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
زندگی کمی دیوانگی می خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم
از تمام کافه ها بیرونمان کردند
ما زیادی دیوانه شدیم و
همه چیز را را فراموش کردیم
غیر از خندیدن
به همه چیز خندیدیم و
خندیدن شغل ما شد
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخم هایت می خندند
رسول_یونان
نگو دوستت دارم....
- سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ
- ۱ نظر
نگو دوستت دارم....
انسان این واژه را می شنود
واژه از پوستش رد می شود!
با نگاهی پایین می رود!
اسب های قلبش
شیهه می کشند!
تندتر می دوند!
بر سینه اش محکم تر سم می کوبند!! نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
افسارِ اسب وحشی را به دستت می دهد!
به تو تکیه می کند!
در آغوشت اشک می ریزد!
یال هایش را می دهد تو شانه کنی
انسان باور می کند
و عشق دردناک ترین اعتقاد است !
اعتقادی که با سیلی پاک نمی شود !
حتی با خیانت قوت می گیرد!
با اهانت راسخ تر می شود!
به انسان نگو دوستت ندارم..
ضربانش کند می شود
پای اسب هایش می شکند!
اسب ها بر زمین می افتند
درد می کشند!
انسان می باید حیوان را راحت کند !
انسان عرق می ریزد
اشکهایش در بالشت جمع می شود!
عطرِ موهایت را حبس می کند
نفس نمی کشد !
بالشت را روی سینه اش می گذارد
به قلبش گلوله می زند!
بخارِ گرم از گلوی اسب ها بالا می رود
از دهانشان بیرون می جوشد
سینه ی انسان سبک می شود!
اسب هابه سمتِ کوهستان دور می دوند
سم هایشان صدا ندارد !
یال هایشان
یخ بسته
عشق از دست می رود!! انسان گناه دارد
نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
نگو دوستت ندارم!!!!. .
.
رضا ثروتی
یک عکس کوچک توی جیب کیف پولم
- دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ
- ۳ نظر
من روزگار غربتم را دوست دارم
این حس و حال و حالتم را دوست دارم
یک عکس کوچک توى جیبِ کیفِ پولم
تنها ترین هم صحبتم را دوست دارم
بر عکس آدم هاى دل بسته به دنیا
هر تیک و تاکِ ساعتم را دوست دارم
امشب دوباره خاطرت مهمان من بود
مهمانى بى دعوتم را دوست دارم
هر چند باعث مى شود هر شب ببارم
اما دل کم طاقتم را دوست دارم
عادت شده این گریه هاى بى تو ، هرچند
مى خندى امّا عادتم را دوست دارم
سید_تقی_سیدی
گاهی وقت ها
- دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۱۹ ب.ظ
- ۵ نظر
گاهی وقتها دلت میخواهد با یکی.
مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقتها، آدم چه چیزهایِ سادهای را ندارد!
"افشین صالحی"
گریزناپذیر
- شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ب.ظ
آموخته أم که وابسته نباید شد.
نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطه ای،
و این لعنتی، نشدنی ترین کاری بود که آموخته أم.
کتاب : گریز ناپذیر
نویسنده : آنا_گاوالدا